ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تا امروز چند وقتی ( حدود 45 روز ) از انجام جراحی سخت و چند ساعته آقا بابا گذشته و الان تا حد زیادی شرایطش بهبود یافته! وجود آقا بابا برای من به عنوان دخترش و برای سه تفنگدار به عنوان پسرهایش عجیب نعمتی است و اینکه سرحال و شاد و روفرم مثل سابق ببینیمش خب خیلی خوشحال کننده است! دیشب در مهمانی دوره همی چارشنبه شبها دیدم گفته تختش را( تخت یک نفره دوران بیماری اش را که گوشه ی هال بود !)جمع کرده اند و سالم و شاد و سرحال لم داده روی مبل!و این برای ما که مدتها در حالت درازکش و استراحت میدیدیمش شادی مضاعفی رقم زد!یعنی باید بودید میدیدید بدو ورود تا چه حد نیشم باز شد! برای خودش این مدت قطعا سخت گذشته و برای مادرجان که نزدیک به دو ماه ازش نگهداری میکرد هم!
خب آدم ها وقتی مجبورند مدت مدیدی خانه بمانند حتما مواقع زیادی بی حوصله میشوند و گاها به زمین و زمان گیر میدهند اما خداییش آقابابای من با همه ی سختی هایی که این مدت کشید خیلی مرد خوبی بود و الان دارد میشود همان مرد مهربان و توانای سابق!
با تشکر از آقا باباها و مادرجانها که به واسطه ی صبوری و سکوتشان میبایست الگوی من و امثال من و جوانترها باشند!