-
یا ایها البلاگرون ! توجه بفرمایید لطفا!
یکشنبه 19 مرداد 1393 23:14
به نظرم کمترین ادای احترام به یک وبلاگ دوست داشتنی و نویسنده ی دوست داشتنی ترش این است که وب او را با نامی که خودش برایش انتخاب کرده توی لینکهایت ذخیره کنی نه با اسم و رسمی که به مذاق خودت دلپذیر و خوش می آید! هر چند اصلا ارتباط دلی پیدا نکنی با این اسم یا معرفه های بهتری برای شناسایی و تمایز وب او با دیگر وبلاگ های...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 مرداد 1393 14:31
به واسطه کلاس اولی شدن دخترکمان در مرحله جابجایی از خانه ای هستیم که حدود سه سال از هفت سال زندگی مشترکمان را آنجا گذراندیم.شاید این خانه به خودی خود دستاورد جدید و قابل توجهی برای زندگی مشترکمان نداشت اما گاهی داشتن چیزهای کوچک که خیلی وقت ها به چشم نمی آیند و وجود اتفاقات ریز، چیزهایی مثل شدن بزرگ تر شدن دخترک یا...
-
جشن پیش دبستانی
چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 19:17
امروز روز جشن پیش دبستانی دخترک بود! با نیم ساعت تاخیر خودم را رساندم! رفتم دیدم بچه ها را نشانده اند جایی نزدیک سن و مادرها جایی کمی عقب تر نشسته بودند رو صندلی های سبز رنگ پلاستیکی! بعد از خوش و بشی که با مربی اش کردم رفتم نشستم ردیف چهارم پنجم! دخترک همان بدو ورودم من را دید و از این که به عهدم وفا کرده بودم خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 اردیبهشت 1393 11:38
این مدت که نبودم سعی کردم دور بمانم از نت و وبلاگ از نوع خواندن و نوشتنش! برای اینکه فرصت بیشتری برای کارهای دیگر داشته باشم! کارهای خوب و به درد بخور!به زعم خودم!وبلاگ های دوست داشتنی ام را که نتوانستم خواندنشان را کنار بگذارم! این شد که فقط نبودم که بنویسم! راستش را بخواهید رویم نمیشد بیایم و دوباره شروع کنم و تازه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اسفند 1392 17:18
این روزها که همه مشغول خردیدند و خرید و خرید من هم یکی مثل همه ! توقع بیش از این از خودت داشتن که با وجود همه ی فشارهایی که به خودت آوردی و ممارست هایی که کردی تا خرید کنی به میزان معقول و مورد احتیاج خب فکرش خیلی منطقی است! اما تا الان که به مرحله عمل نرسیده و طوری رفتار کرده ام که انگار قرار است در آستانه سال جدید...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 اسفند 1392 16:32
شبکه یک برنامه زنده تلویزیونی! امروز جشن نیکوکاری است! مجری برنامه تلویزیونی با انواع و اقسام سوتی های قابل توجه و تامل برانگیز مردم را دعوت میکند به نیکو کار بودن! به اینکه پاشند بیایند در صحنه! طرف صحبتشان بینندگانی است که به احتمال قریب به یقین جیب خیلی هایشان خالی است و پاسخی ندارند برای بچه هایشان! که کی میروند...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 بهمن 1392 21:01
آدم اظهار نظر صریح در مورد دیگران نیستم اما آنهایی که ولنتاین را یک مناسبت عاشقانه برای بیان عشقشان به یکدیگر میدانند از آنها، از افکار و عقایدشان هیچ وقت سر در نمی آورم.ولنتاین شاید یک مناسبت خوب باشد برای اهالی آمریکای مرکزی یا شمالی اما به نظرم یک مناسبت نامانوس است برای ما ایرانی ها که مناسبت ها و نیکداشت های...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 بهمن 1392 20:03
بعضی وقتها بعضی آدمها آتش میزنند به جان آدم با خوب بودن سرشارشان! آدمهایی که بودنشان نعمت بی منتهاست است برای اطرافیان! ممکن است دوستشان باشی یا خواهرشان یا همسرشان!همینکه هیچ وقت نمی رنجانندت داغ دلت را بیشتر میکنند و سوز و گدازت را بیشتر!این جور آدمها از اول نیامده اند که بمانند! این را میشود از نگاهشان و از...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 بهمن 1392 18:01
نشسته ایم به دیدن بازی پرسپولیس سپاهان! همسر جان به عنوان یک اصفهانی اصیل مدام از تیم زرد قناری اش دفاع میکند و کری میخواند! من هم بی جواب نمیگذارمش البته! معترض است که چرا توی استادیوم بلند گو طرف سرخ هاست و هرچی حرف نامناسب است تحویل تیم دلخواهش میدهند!خدا رو شکر که الان پدر نیست و سه تفنگدار که مهربانم یکه و تنها...
-
خود درون ملامتگر
چهارشنبه 9 بهمن 1392 07:25
همه ی ما آدمها یک خود درون ملامتگر داریم که مدام کارهایمان زیر ذره بین اظهار نظرش است!رفت و آمدمان ! روابط و کردارمان! حتی اعتقاداتمان! این چند وقت آنقدر برای خودم تاخته ام که این خود درون ملامتگرم به مرحله ی جنون رسیده و دارد تذکرات مکرر میدهد! من را به خاطر رفتارهای اخیرم به باد انتقاد میگیرد و من هم البته بی اعتقاد...
-
فی الجمله در دلایل رنجیدن!
شنبه 5 بهمن 1392 20:21
کاش همه ناراحتی ها و دل آزردگی ما زن ها از دست آقا مردهایمان همین لم دادنشان روی مبل جلوی تلویزیون بود و خرچ خرچ تخمه شکستنشان و پاتیناژ رفتنشان روی مغزهایمان همزمان با فشار دادن کف پاهایشان به تی وی ست!آنوقت زندگی هیچ مطلب خاصی برای رنجیدن نداشت!
-
عرف های هرجا گونه
جمعه 4 بهمن 1392 17:14
امرز دست دخترک را گرفتیم بردیمش جمشیدی! این جمشیدی نام جدید جمشدیه است در زبان دخترکم!اینطور خطابش میکند!سعی کردیم بهش خوش بگذرد و از آخر هفته اش لذت ببرد! زندگی در طول هفته برای ما به عنوان یک خانواده کارمند یعنی شش و نیم تا هفت صبح رساندنم تا یک مسیری توسط مهربان! حدود هفت و نیم تا هشت انگشت زدن و گهگاهی بازی تکراری...
-
دنیای آلوده ما آدمها!
چهارشنبه 2 بهمن 1392 12:00
متاسفم! متاسفم از این که آدمهای اطرافم بعضا ناراست هستند! متاسفم از اینکه آدم های اطرافم علاوه بر روی مهربان یک روی ناراست ، دو به هم زن،و پلید هم دارند که فقط دنبال فرصت است! متاسفم از این که در اداره ای با این عظمت حداکثر میتوانم روی سه یا چهار نفر به عنوان رفیق حساب باز کنم و بعضی هایشان در برهه های زمانی مختلف جور...
-
بعضی پیرمردها دل سوختن دارند!
دوشنبه 30 دی 1392 21:15
امروز توی دادگاه کم مانده بود بنشینم کف راهرو زار بزنم!هر چقدر به زمان شروع جلسه نزدیک میشدیم احتمال جا زدن و نرفتنم به جلسه ی رسیدگی بیشتر میشد اما تعذرات شغلی ام به من اجازه ی همچین کاری نمیداد!یکی دو بار خواستم قید همه چیز را بزنم و بروم! لحظات به سختی میگذشت! دلم برای پیرمرد طرف دعوایم میسوخت! رییس شعبه نبود! قرار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 دی 1392 13:17
این سفر که از اول با نه و نو و مخالفت شدید مهربان روبرو بود و الان که برای اولین بار در زندگی متاهلیمان در جاده ورودی کاشان مانده ایم و بنا به گفته اقا مکانیک کاشی وضعیت چار چرخمان خراب است و اعتباری بهش نیست به آبا اجداد دست اندر کاران سایپا درود و سلام میفرستیم! امروزو این سفر حتما یک روزی برایمان خاطره خواهد شد!...
-
نمونه ای از زندگی با برنامه ریزی!
جمعه 20 دی 1392 22:53
همیشه این طور نیست که برنامه ها آنطور که تو میخواهی پیش برود!گاهی هم عوامل ناشناخته و حوادث غیر مترقبه میزنند همه برنامه هایت را ترمال میکنند!درست مثل امروز! برنامه روزهای جمعه مان از پنج شنبه معلوم میشود و قرار مدارهای سه نفره مان میشود مبنا و تعیین کننده زمان بیرون زدن از خانه!اصولا زندگی با برنامه ریزی خیلی بهتر از...
-
دخترک شش ساله ام!
پنجشنبه 19 دی 1392 16:55
غروب پنج شنبه است! پنج شنبه ها روزهای خوبی هستند در تقویم روزهای هفته ام! چه آنوقت ها که بچه محصل بودم چه حالا! چند دقیقه پیشتر داشتیم با دخترک کارهای رنگ آمیزی سابقش را میدیدیم و او متعجب بود که چرا آنوقتها اینطوری رنگ میکرده! مرحله به مرحله که پیش می رفتیم سبک و سیاق رنگ آمیزی اش ماهرانه تر میشد و الان یقینا دارد با...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 دی 1392 01:14
اداره ای که من کار میکنم روالش این است که خیلی مهم نیست چند ساعت حضور داری! یعنی نه که بی اهمیت باشد اما مساله مهم و اصلی این است که در ظاهر همه کارهایت مرتب منظم و روتین پیش برود و همین که آدم ها اعتماد سازی کردند بعدش دیگر مهم نیست آن تایم بیایند و بروند و در کل روی رفت و آمدت خیلی زوم نمیکنند و این موضوع از معدود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 دی 1392 23:30
در اثنای سی سالگی!زن درونم دارد به یک مرد آرامش خاطر میدهد که بداند راهش را درست انتخاب کرده !تا مرد زندگی اش مسیر پیش رو را دنبال کند و از راهی که رفته منصرف نشود! الان زن درونم اگرچه نمیداند دلیل این همه شل کن سفت کن های همسرش چیست اما مبتواند گاهی خودش را جای همسرش بگذارد و مضطرب باشد! زن درونم در حال حاضر کاری جز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 دی 1392 19:07
مادرها( مطمینا منظورم به خودم نیست )موجودات قابل تحسین و صبوری هستند! سختی های زیادی را به جان میخرند و مصایب زیادی میکشند تا یک بچه به شمایل آدمیزاد و با دوز رفتاری عاقلانه تحویل اجتماع بدهند!بچه ای که یاد بگیرد به دیگران هیچ وقت هیچ وقت نگاه عاقل اندر سفیه نکند! بچه ای که یاد بگیرد در هیچ برهه ای از زندگی اش دروغ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 دی 1392 15:50
ما زن ها موجودات عجیبی هستیم! کافی است از زندگیمان یک رضایت نسبی داشته باشیم! کافی است هر چیزی در حد و حدود خودش سر جایش باشد!یک ذره اینور آنورش توفیری ندارد! همینکه دخترکمان برود پیش دبستانی و معلمش هیچ وقت بابت رفتارش اعتراض نکند! همینکه خودش از تعداد ستاره هایش راضی باشد و خودمان از کارمان تا حدی رضایت داشته باشیم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 دی 1392 09:31
نشسته ام به پیش بینی وضعیتم در یکی دو روز آینده!پیرو مطالب مندرج در پست قبل، توی یک سال نهایتا دو یا سه بار سرما میخورم اما خب سینوزیت بحثش جداست و با شروع فصل زمستان رفیق و همراه دایم ام است! در حال حاضر درگیر ویروسی معلوم الحالم که نمیدانم توی خانه ما دنبال چی میگردد و هدفش از به هم ریختن کانون گرم خانواده ام چیست!...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 دی 1392 11:27
چند شب پیش مهربانم که آمد تب و لرز داشت! کاری که من میکنم برای جلوگیری از مریض شدن اهل خانه اینکه تا جایی که دلتان نخواهد سیر به خورد شان میدهم!البت این مراسم سیر دادن به خورد اهل خانه از عصر چارشنبه و پایان روزهای کاری هفته شروع میشود تا وعده ی تاهار ظهر جمعه! و وقتی هر سه ی ما میخوریم آزاری برای همدیگر نداریم! نتیجه...
-
بعضی پرونده ها مرده به دنیا می آیند!
سهشنبه 3 دی 1392 09:54
نشسته ام توی سرمای نمیدانم چند درجه ی روز سوم زمستان در یکی از مجتمع های قضایی سگ لرز میزنم و درود میفرستم به آبا اجداد این رییس بخش نقلیه اداره که برایم دیر ماشین میفرستد! نمیدانم کی گفته یک همچین آدمی که از نظر من توانایی انجام خیلی از کارهای معمولش را ندارد باید برای راننده های بدبخت و خدماتی ها ی اداره و بعضی های...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 آذر 1392 11:50
آدمها وقتی به دلایلی نمیتوانند به شخص خاصی که سابقا مورد محبت و علاقه شان بوده محبت داشته باشند ناخوداگاه محبتشان گسیل میشود به سمت شخص سومی که توی آن جمع است.الان همچین شرایطی برای من پیش آمده و مورد هجمه ی محبت دو نفر خاص واقع شده ام که البته هر دویشان خیلی برایم عزیزند! خب هر آدمی به هرحال نقایصی دارد و من هم حتما!...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 آذر 1392 19:06
ای بر پدرت رحمت دخترک! الان دیدم طی جیب بری دیشبت همه ی دارایی ام را تخلیه کردی و منتقل کردی داخل قلکت! راستی من چرا برای تو قلک گرفتم! تو چرا هر شب من را سرکیسه میکنی! چرا هی میخواهی بیشتر از من پول داشته باشی؟ کجا گفته اند دارایی دختر ها باید بیشتر از موجودی کیف مادرشان باشد! خدا از سر تقصیراتت بگذرد دخترک که اگر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 آذر 1392 19:04
ای بر پدرت رحمت دخترک! الان دیدم طی جیب بری دیشبت همه ی دارایی ام را تخلیه کردی و منتقل کردی داخل قلکت! راستی من چرا برای تو قلک گرفتم! تو چرا هر شب من را سرکیسه میکنی! چرا هی میخواهی بیشتر از من پول داشته باشی؟ کجا گفته اند دارایی دختر ها باید بیشتر از موجودی کیف مادرشان باشد! خدا از سر تقصیراتت بگذرد دخترک که اگر...
-
دور همی خیلی ساده!
دوشنبه 25 آذر 1392 16:59
جمعه شب هفته ی قبل خانواده را دعوت کردیم به صرف آش رشته! جایتان خالی بنا به تعریف حضار چیز خوبی از آب در آمده بود و مهمان ها یک دل سیر از آش مذکور خوردند و تعریف کردند! این بار سبزی اش را بنا به رویه معمول از این سبزی های خرد شده آماده نگرفتیم و سبزی تازه استفاده کردیم!دلیل اصلی خوشمزگی اش هم به نظرم همین بود! دور هم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 آذر 1392 19:31
خیلی جالب است! خیلی! کسی یا کسانی با سرچ این کلمات مضحک به وبلاگ سابق من رسیده اند!مامان خرس! مامان خرس گنده! مامان گله!وظایف مادر در خانه! جارو برقی! لنگه کفش! و ......!بیشتر کلمات سرچ شده روی وجه مادر بودنم تاکید داشتند.چرا سرچنده ها کلمات بهتری را سرچ نمیکنند یا شاید هم سرچ میکنند و به اینجا نمیرسند! خب حتما من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 آذر 1392 17:21
بی شک اولین کاری که بعد از دیدن یک پیامک تبلیغاتی میکنم پرت کردنش به بخش زباله دانی گوشیم است! همیشه با خودم فکر میکنم آدمهایی که این پیام های تبلغاتی را میسازند باید آدمهای احمقی باشند.ته ته حماقتشان هم این است که سعی میکنند محصولشان را با مردم آزاری خوب جلوه دهند! خداییش احمق نیستند اینهایی که به جای اینکه وقت و...