تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!
تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!

اداره ای که من کار میکنم روالش این است که خیلی مهم نیست چند ساعت حضور داری! یعنی نه که بی اهمیت باشد اما مساله مهم و اصلی این است که در ظاهر همه کارهایت مرتب منظم و روتین پیش برود و همین که آدم ها اعتماد سازی کردند بعدش دیگر مهم نیست آن تایم بیایند و بروند و در کل روی رفت و آمدت خیلی زوم نمیکنند و این موضوع از معدود مزیت های اداره ماست! در همین راستا یک وقتهایی که کارم را انجام داده باشم و بدانم کسی منتظرم نیست بعد از اتمام جلسات رسیدگی ام خیلی ناخوداگاه میروم به سمت جاهایی که دوستشان دارم!

الان مدتی است به دلیل تراکم پرونده هایم در دادگاههای تجدیدنظر و دیوان عدالت اداری مسیرم بیشتر به خیابان بهشت و خیام و اینها میخورد و گهگاهی میروم بازار!حالا حرف اصلی ام این ها نیست!نکته جالب توجه در این بین اینکه در مراجعات اخیرم آدم ها را میبینم که با نزدیک شدن به ماههای آخر سال در این محدوده بر تعدادشان افزوده میشود و از همه نوع و همه جور تیپی هستند!البته حجم عمده ای از افراد موجود در منطقه مذکور را دست فروش ها تشکیل میدهند همیشه!

مساله ی مهمی که در تردد به محدوده خیابان خیام و بازار باید مورد توجهتان باشد اینکه چون این جور جاها همه جور آدمی با هر جور وضعیت فرهنگی تردد میکنند سعی کنید در این اماکن به هیچ وجه رژ لب قرمز یا نارنجی یا هرجور آرایش تابلو نداشته باشید! من خودم اهل آرایش آنچنانی نیستم اما اگر یک وقتی مسیرتان به جاهایی از این قبیل افتاد بد نیست قبلش بروید یک جایی سر و صورتتان را از هر جور لوازم آرایشی پاک کنید که این آدم های بعضا بی مبالات نخورندتان و آماج توجهاتشان قرار نگیرید! مقنعه تان را هم بکشید جلو که چه بهتر!حواستان به خودتان باشد در تردد به جاهای این چنینی! یکی را هم خفت کنید همراهتان ببرید که چه بهتر تر! امنیت روح و روانتان تامین میشود! از ما گفتن!