تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!
تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!

بعضی پرونده ها مرده به دنیا می آیند!

نشسته ام توی سرمای نمیدانم چند درجه ی روز سوم زمستان در یکی از مجتمع های قضایی سگ لرز میزنم و درود میفرستم به آبا اجداد این رییس بخش نقلیه اداره که برایم دیر ماشین  میفرستد! نمیدانم کی گفته یک همچین آدمی که از نظر من توانایی انجام خیلی از کارهای معمولش را ندارد باید برای راننده های بدبخت و خدماتی ها ی اداره و بعضی های دیگر رییس بازی در بیاورد!

جلسه رسیدگی امروز جلسه خوبی بود!از جمله جلساتی که قاضی بی هیچ تردیدی نظرش را در مورد پرونده میگوید و خواهان و خوانده را منتظر ابلاغ دادنامه نمیگذارد!دیگر خیلی برایم فرقی نمیکند نتیجه پرونده ام چه بشود! مثل روزهای اول خوشحال نمیشوم از بردن! اما پرونده امروز از آن دست پرونده هایی بود که مرده متولد شده بود و فلسفه طرح دعوی اساسا مشخص نبود! وکیل طرف اول شروع کرد به اصرار کردن و التماس که دعوایش رد نشود و بعد هم سکوت و خداحافظی و رفتن و احتمالا از راهی دیگر وارد شدن!