تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!
تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!

این روزها که همه مشغول خردیدند و خرید و خرید من هم یکی مثل همه ! توقع بیش از این از خودت داشتن که با وجود همه ی فشارهایی که به خودت آوردی و ممارست هایی که کردی تا خرید کنی به میزان معقول و مورد احتیاج خب فکرش خیلی منطقی است! اما تا الان که به مرحله عمل نرسیده و طوری رفتار کرده ام که انگار قرار است در آستانه سال جدید قحطی بیاید! برنج و روغن و تخم مرغ و خوراکی های دیگر که بدون اغراق مواد ماندنی اش تا چند ماه اول سال را جوابگوست و لباس و اینجور چیزها هم که بدتر از خورد و خوراک! نشد که بر خودم بقبولانم حداقل برای دخترک کمتر بخرم! اما خب یک راه حل و روش درمانی ( به نظرم خرید کردن پی در پی و بی دلیل بیماری است! ) برای خانم هایی که نمیدانند با پول های در آمده از راه عرق جبینشان چه کنند و خانم هایی که پول هایشان برای خودشان است (  چون خیلی از خانم ها پول هایشان برای زندگیشان است یا همسرشان که من هیچوقت انقدر فداکار نبوده ام! ) اینکه زیر دست و بال این بچه هایی که عکسشان توی مترو است را بگیرند و سرپرستی آنها را قبول کنند و هزینه هایشان را! خیر دنیا و آخر درش هست! حس خوب نگهداری از یک بچه و تامین هزینه هایش در جایی که از پسش بر بیایی کار خوب و فوق العاده ایست! بازخوردش هم توی همین دنیاست،! باور کنید!

شبکه یک برنامه زنده تلویزیونی! امروز جشن نیکوکاری است! مجری برنامه تلویزیونی با انواع و اقسام سوتی های قابل توجه و تامل برانگیز مردم را دعوت میکند به نیکو کار بودن! به اینکه پاشند بیایند در صحنه! طرف صحبتشان بینندگانی است که به احتمال قریب به یقین جیب خیلی هایشان خالی است و پاسخی ندارند برای بچه هایشان! که کی میروند خرید پس! 

من و مهربان که هردویمان کارمندیم اگر کرایه خانه یا قسط بده بودیم حتما الان مانده بودیم که چه باید بکنیم! حالا این ملت که هی دعوت میشوند به بچه دار شدن! که زن هایشان توی مترو از سر ناچاری و با ترس و لرز ماموران مترو دست فروشی میکنند یواشکی! اینها! همین ها که بعضا از ترس جرات نمیکنند به زیر یک سقف رفتن با نامزدشان چطور باید بیایند نیکوکاری کنند! چطور؟