ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نشسته ایم به دیدن بازی پرسپولیس سپاهان! همسر جان به عنوان یک اصفهانی اصیل مدام از تیم زرد قناری اش دفاع میکند و کری میخواند! من هم بی جواب نمیگذارمش البته! معترض است که چرا توی استادیوم بلند گو طرف سرخ هاست و هرچی حرف نامناسب است تحویل تیم دلخواهش میدهند!خدا رو شکر که الان پدر نیست و سه تفنگدار که مهربانم یکه و تنها بماند و من از فرط تنهایی اش بروم طرفدار تیمی همچو سپاهان بشوم که بازیکنانش این همه نچسبند و جدای از بعضی صفت های نامناسبشان میدانستید من توی اصفهانی ها فقط لهجه و صدای مهربانم برایم خوب و جذاب است و یکی از خاله هایم و همین ها!
اصفهان الان سالهاست همینطور بی دلیل برایم رنگ باخته!و رنگ و لعاب روزهای کودکی ام را ندارد! روزهایی که تعطیلی هایمان را آنجا میگذارندیم و خوش! الان فقط آثار باستانی اش را عشق است و مسجد شاهش و خانه خاله جانم و همین! همین چند جایی که ذکرشان رفت! آثار باستانی اصفهان مستم میکند و توریستهایش که از همان بچگی من و برادر کوچیکه با دانسته های دست و پا شکسته زبانمان میرفتیم حرف میزدیم باهاشان و عکس می انداختند ازمان به عنوان بچه ایرانی های خوش برخورد و گرم و زبان دان! و حالا دیگر همسر بهم اجازه نمیدهد خبلی با آنها احساس صمیمیت کنم!