تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!
تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!

آدمها وقتی به دلایلی نمیتوانند به شخص خاصی که سابقا مورد محبت و علاقه شان بوده محبت داشته باشند ناخوداگاه محبتشان گسیل میشود به سمت شخص سومی که توی آن جمع است.الان همچین شرایطی برای من پیش آمده و مورد هجمه ی محبت دو  نفر خاص واقع شده ام که البته هر دویشان خیلی برایم عزیزند! 

خب هر آدمی به هرحال نقایصی دارد و من هم حتما! اما حالا این دو نفر لابد من شخص ثالث را خیلی عاقل و بالغ دیده اند که گذاشته اندم وسط و شریک دردهایشان کرده اند و محبتی را که باید خرج طرف دیگر کنند حواله من میکنند! نمیگویم از این شرایط خوشحالم یا ناراحتم یا هر چیز دیگر! اما میاندار و محافظه کار هم نبوده ام هیچوقت! همین امروز فرداست که این دو نفر را دعوت کنم به صلح و مهربانی با همدیگر تا از دست این ابراز محبت وقت و بی وقتشان و تماس هایشان و بیان علت دلخوری هایشان از همدیگر خلاصی داشته باشم!و چی بهتر از اینکه دوباره همگیمان دور هم جمع شویم و بی دلیل با انجام مسخره بازیهای معمول و بی مزه هم بخندیم.به هر حال هیچ چیزی بدتر از این نیست که آدمها تحت شرایطی مجبور باشند هم را تحمل کند! لحظه ها نفس آدم را بند می آورند تا می آیند بگذرند! تجربه اش را داشته ام که میگویم.

ای بر پدرت رحمت دخترک! الان دیدم طی جیب بری دیشبت همه ی دارایی ام را تخلیه کردی و منتقل کردی داخل قلکت! راستی من چرا برای تو قلک گرفتم! تو چرا هر شب من را سرکیسه میکنی! چرا هی میخواهی بیشتر از من پول داشته باشی؟ کجا گفته اند دارایی دختر ها باید بیشتر از موجودی کیف مادرشان باشد!

خدا از سر تقصیراتت بگذرد دخترک که اگر طبق روال روتینم رفتار میکردم و طی عادت همیشگی سر کیفم نمیرفتم نمیفهمیدم دیشب کیفم را خالی کردی! آهان فهمیدم! همان وقت که بردیش داخل اتاق خواب تا مثلا همه چیز سرجایش باید و صبح موقع رفتن راحت بردارمش! فاصله اتاق خواب تا دم در کمتر بود  تا محل معمول کیفها! برایم کرایه تاکسی هم نگذاشتی! وای که چقدر خاک بر سر میشدم اگر توی تاکسی این موضوع را میفهمیدم!

ای بر پدرت رحمت دخترک! الان دیدم طی جیب بری دیشبت همه ی دارایی ام را تخلیه کردی و منتقل کردی داخل قلکت! راستی من چرا برای تو قلک گرفتم! تو چرا هر شب من را سرکیسه میکنی! چرا هی میخواهی بیشتر از من پول داشته باشی؟ کجا گفته اند دارایی دختر ها باید بیشتر از موجودی کیف مادرشان باشد!

خدا از سر تقصیراتت بگذرد دخترک که اگر طبق روال روتینم رفتار میکردم و طی عادت همیشگی سر کیفم نمیرفتم نمیفهمیدم دیشب کیفم را خالی کردی! برایم کرایه تاکسی هم نگذاشتی حتا!وای که چقدر خاک بر سر میشدم اگر توی تاکسی این موضوع را میفهمیدم!

دور همی خیلی ساده!

جمعه شب هفته ی قبل خانواده را دعوت کردیم به صرف آش رشته! جایتان خالی بنا به تعریف حضار چیز خوبی از آب در آمده بود و مهمان ها یک دل سیر از آش مذکور خوردند و تعریف کردند! این بار سبزی اش را بنا به رویه معمول از این سبزی های خرد شده آماده نگرفتیم و سبزی تازه استفاده کردیم!دلیل اصلی خوشمزگی اش هم به نظرم همین بود! دور هم بودیم از ساعت پنج عصر تا هشت و نه شب! تقریبا همه آنهایی که دوستشان داشتیم بودند! دور همی ساده و ویژه ای بود! علت عمده ی ویژه بودنش هم به این لحاظ بود که آقا بابا بعد از مدتها قدم رنجه کرد پا گذاشت خانه مان!خندیدیم! خوش گذشت! از آن لحظه های نابی بود که به مهربان گفتم زندگی یعنی همین! همین لدت بردن از لحظه ها! حضور آقابابا! خندیدن بچه ها

خیلی جالب است! خیلی! کسی یا کسانی با سرچ این کلمات مضحک به وبلاگ سابق من رسیده اند!مامان خرس! مامان خرس گنده! مامان گله!وظایف مادر در خانه! جارو برقی! لنگه کفش! و  ......!بیشتر کلمات سرچ شده روی وجه مادر بودنم تاکید داشتند.چرا سرچنده ها کلمات بهتری را سرچ نمیکنند یا شاید هم سرچ میکنند و به اینجا نمیرسند! 

خب حتما من اشتباه کرده ام سادگی دخترکم را آورده ام آنجا (وبلاگ سابقم ) و نقل قولش را کرده ام!به هر حال من روزی این کلمات را نوشته ام تا احساسم را نسبت به القابی که دخترکم به من داده بیان کنم! خدا میداند این دوتا کلمه ی آخری را کی در وبلاگ مرحومم نوشته ام اما بعضی آدمها خب همیشه پی فرصتند!

 گفتم اینها را بگویم تا مجددا پای یک سری آدم جدید با سرچ این کلمات به اینجا باز شود!مضحک درونم مجددا فعال شده!