تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!
تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!

تا امروز چند وقتی ( حدود 45 روز ) از انجام جراحی سخت و چند ساعته آقا بابا گذشته و الان تا حد زیادی شرایطش بهبود یافته! وجود  آقا بابا برای من به عنوان دخترش و برای سه تفنگدار به عنوان پسرهایش عجیب نعمتی است و اینکه سرحال و شاد و روفرم مثل سابق ببینیمش خب خیلی خوشحال کننده است! دیشب در مهمانی دوره همی چارشنبه شبها دیدم گفته تختش را( تخت یک نفره دوران بیماری اش را  که گوشه ی هال بود !)جمع کرده اند و سالم و شاد و سرحال لم داده روی مبل!و این برای ما که مدتها در حالت درازکش و استراحت میدیدیمش شادی مضاعفی رقم زد!یعنی باید بودید میدیدید بدو ورود تا چه حد نیشم باز شد! برای خودش این مدت قطعا سخت گذشته و برای مادرجان که نزدیک به دو ماه ازش نگهداری میکرد هم!

خب آدم ها وقتی مجبورند مدت مدیدی خانه بمانند حتما مواقع زیادی بی حوصله میشوند و گاها به زمین و زمان گیر میدهند اما خداییش آقابابای من با همه ی سختی هایی که این مدت کشید خیلی مرد خوبی بود و الان دارد میشود همان مرد مهربان و توانای سابق!

با تشکر از آقا باباها و مادرجانها که به واسطه ی صبوری و سکوتشان میبایست الگوی من و امثال من و جوانترها باشند!