تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!
تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!

دخترک شش ساله ام!

غروب پنج شنبه است! پنج شنبه ها روزهای خوبی هستند در تقویم روزهای هفته ام! چه آنوقت ها که بچه محصل بودم چه حالا! چند دقیقه پیشتر داشتیم با دخترک کارهای رنگ آمیزی سابقش را میدیدیم و او متعجب بود که چرا آنوقتها اینطوری رنگ میکرده! مرحله به مرحله که پیش می رفتیم  سبک و سیاق رنگ آمیزی اش ماهرانه تر میشد و الان یقینا دارد با خودش فکر میکند که چه رنگکار چیره دستی است!

 یادم باشد دخترکم در دی ماه زمستان شش سالگی اش خیلی به پر و پایم میپیچید و حوصله اش سر میرفت! یادم باشد با نزدیک شدن به سالروز تولدش دلش تولد شلوغ پلوغ میخواست و یک عالمه دعوتی داشت! یادم باشد مدل کیک تولد شش سالگی اش را مدل کیک عقد انتخاب کرده بود ! از آن سه طبقه ها که کنارشان گل دارند! و من کلی زحمت کشیدم تا ایده اش را تغییر دهد! یادم باشد برای شش سالگی سه تا جشن تولد میخواست! یکی مهد یکی پیش دبستانی یکی هم در حضور دایی ها ، زن دایی ها و سایر دعوتی هایش! برای تولدش یک عدد اسب بالدار سفارش داده از خنزر پنزر فروشی دمده خیابان کوثر! اما من برایش علاوه بر سفارش مذکور احتمالا یک جاروبرقی نیمه واقعی خواهم گرفت تا ریخت و پاش هایش را خودش جمع و جور کند!یادم باشد دخترکم را در شش سالگی!