تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!
تلخ و شیرین روزگار یک زن

تلخ و شیرین روزگار یک زن

این وبلاگ جایی برای به اشتراک گذاری همه حس های خوب دنیاست!

عرف های هرجا گونه

امرز دست دخترک را گرفتیم بردیمش جمشیدی! این جمشیدی نام جدید جمشدیه است در زبان دخترکم!اینطور خطابش میکند!سعی کردیم بهش خوش بگذرد و از آخر هفته اش لذت ببرد! زندگی در طول هفته برای ما به عنوان یک خانواده کارمند یعنی شش و نیم تا هفت صبح رساندنم تا یک مسیری توسط مهربان! حدود هفت و نیم تا هشت انگشت زدن و گهگاهی بازی تکراری نخواندن انگشت از طریق دستگاه حضور غیاب و اداهای تکراری اش و تذکر بابای نگهبان اداره که دخترم لابد انگشتت یخ کرده! و بعد صبحانه خوردن با همکاران و شروع کار تا ساعت 4.15 دقیقه عصر و بعد خانه و سرعت عمل و غذا درست کردن و مرتب کردن و خاموشی راس ساعت نه شب! این یعنی ما به آن صورت لذت نمیبریم از روزهای کاری هفته و دایم در حال بدو بدو هستیم! اما شرایط طوری نیست که از زندگیمان ناراضی باشیم!

الان اوضاعمان خوب است! به نظرم قسمت درام زندگی ما خانواده های شاغل کلاس اول رفتن بچه هایمان است و سرگردان شدنشان! آنوقت حتما دغدغه های بیشتری داریم!دغدغه دو دو تا چار تا و آب بابا و بعدتر هم شرایط قطعا بغرنج تر خواهد شد!بگذریم!

داشتم میگفتم! جایتان خالی رفتیم جمشیدیه! بر خلاف وقتهای دیگر این بار تا تپه عقاب رفتیم که این در نوع خودش برای ما تنبلها رکورد محسوب میشود! بعد به همین مناسبت برای خودمان از رستوران اقدسیه ناهار گرفتیم! پیشنهاد میکنم امتحانش کنید!توی جمشیدی آدمها را دیدیم و فلسفه کوه آمدن با بوت و نیم بوت های پاشنه بلند را نفهمیدیم و آرایش های چنینی و چنانی را!ولی این بین دیدیم پدر مادرهای جوانی مثل خودمان را که آمده بودند تا صرفا از طییعت فوق العاده آنجا لذت ببرند و در عین حال هم بهشان خوش میگذشت هم سعی میکردند دقایق به یاد ماندنی برای بچه هایشان بسازند!

.....

حالا به نظرتان تا چه حد ضرورت دارد زنها موهایشان را پر و پخش کنند دوروبرشان و بیایند کوه! یا بوت بپوشند با هفت سانت پاشنه!هدفشان از این کارها چیست! بعضی وقتها آدم حس میکند در شناخت همجنسهایش درمی ماند! و فلسفه و چرایی بعضی کارهایشان! اینکه چرا بعضی هایشان گوشهایشان را از روسری میگذارند بیرون! منظورشان این است که آنها گوش دارند و بقیه نه!به نظرم هر جایی عرف خودش را دارد و ما آدمها بعضا اینها را نمیدانیم! کوه آمدن با بوت و موهای پر و پخش همانقدر خنده دار است که با لباس اسپرت بروی مجلس عروسی!